مجله

  • ۰
  • ۰

صبح مطابق معمول پدر و مادر رفتن به دیدار والدینشون و برگشتن.حدود 8 مادر اومد پایین که زود حاضر شو بریم،پدر میگه دیر شد!آماده شدم و رفتیم افطاری خاله اینا.

مثل هر سال سفره رو توی حیاط انداخته بودن،اما بازم هوا حسابی گرم بود!!داماد خان و خواهرک هم طبق معمول تاخیر داشتن و یک ربع بعد اذان رسیدن.

داماد بزرگ خاله اخماش تو هم بود که محل ندادیم،بعد افطار هم والیبالمون برد و حال داد اما نوه های خاله واقعأ آتیش سوزوندن!!

امشب احیای دوم بود اما بازم حال چندانی نداد!!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۳ ، ۰۵:۵۴
nimar fi

امروز اصلأ حالم خوش نبود و سخت گذشت بهم!

نیم ساعت مانده به اذان پدر اومد و آمد پایین که حاضر شو بریم،گفتم من نمیام،چند لحظه ساکت بود،گفتم حالم خوب نیست،با استیصال گفت بد میشه،بیا!!

جدیدأ انقدر احساس شرمندگی دارم در برابرش که توان مقاوتی برام نمی مونه!

حاضر میشم و با توجه به نزدیکی خونه پدر دامادخان زود میرسیم،علاوه بر ما پدر مادر و داداش کوچیکه دامادشونم هستن،خونشون گرمه و تنگ!!

دختر همسایشون اما جدأ خواستنیه،نازنین زهرا!

حدود 12:30 بعد از پیاده کردن خواهر و شوهر خواهر دامادخان میرسیم خونه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۳ ، ۰۱:۰۰
nimar fi

حدود 1 ظهر زنگ زدم به انتشارادت و پیگیر کتاب خریده شده شدم،گفت اولأ که فرستادیم،ثانیأ با پست سفارشی فرستادیم نه پیشتاز،ثالثأ زنگ بزن از سایت پیگیر شو اینجا دفتر فروشه!کاملأ قانع شدم و قطع کردم.

بعد افطار مشغول تماشای والیبال بودیم که مادر گفت قراره بره خونه دختر داییش برای احیا،حدود 10:30ماشین رو در آوردم و موندم منتظر مادر تا اومد،بعدأ فهمیدم باختیم!

همراه مادر رفتیم خواهرک رو برداشتم و رسوندم و برگشتم خونه و دیدم پدر توی هال خوابیده،منم اومدم پایین و پای تلوزیون و احیا بودم اما حال زیاد خوب نشد!!

حدود 2:30زنگ زدم به مادر که گفت مراسم تموم نشده و داماد خان آمادس برمون گردونه،اما بعد کاشف به عمل اومد اون خودشم عامل تاخیر بوده!

حدود 3:45مادر رو آوردن و پدر حسابی شکار بود بابت تاخیرش که با ماله کشی من ختم به خیر شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۳ ، ۰۵:۴۲
nimar fi

...

رو قلب من حساب کن من تو رو تنها نمیذارم

تموم احساسم به تو معلومه از بغضی که دارم!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۳ ، ۰۶:۴۳
nimar fi

صبح تا 11 بالا بودم که خواهرک اومد و آمدم پایین،بعدشم خوابم برد.ساعت 5 رفتم بالا دیدم خاله هم اومده و با مادر و خواهرک خوابیدن از خستگی لابد!

برگشتم پایین و تا 8:30شب بیهوده گذشت و رفتم بالا و سفره رو چیدیم و بعد مهمونا اومدن اما پدربزرگم و مادربزرگ دامادخان نیومدن و پسر خالم هم خودش نبود!

غذا ها خوب بود و طبق معمول اصراف!!

بعد شام نشستم که تلوزیون اخبار پخش میکرد که گذارشش مربوط بود به خانه سالمندان،گذارشگر رفت با یه پیر زن حرف بزنه،پیر زن گفت یه روز پسرم گفت آماده شو ببرمت دکتر،سوار ماشین شدیم و آوردم اینجا و گفت بشین تا برگردم،دو ساعت منتظر نشسته بودم که پرستارا اومدن گفتن پاشو لباساتو عوض کن موندگاری اینجا!!!!!!

هرکاری کردم اشکام نیاد نشد!!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۳ ، ۰۳:۳۴
nimar fi

از صبح کارای مهمونی فردا در حال انجامه،کلى خرید که پدر انجام داده و مادر که...!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۰۴:۳۴
nimar fi

مودم جدید رو راه اندازی کردم،شیک تره و قوی تر،قبلیم جمع کردم ببریم مغازه.

امروز پدر و مادر افطار مهمان کریم آقای مرحوم بودن،تنهایی افطار کردم و یاد گذشته افتادم،ده سال پیش شهر غریب،تک و تنها با امکانات کم،با گناهان کم اما دلی قوی و ایمانی استوار تر!!!

بعد افطار پدر زنگ زد که دارم میام دنبالت باهم بریم مسجد برای فاتحه،گفتم بخاطر من نیا من حال داشته باشم خودم ماشین در میارم میرم که پدر گفت زود آماده شو که رسیدم.آمد و رفتیم.دم مسجد دوستان قدیم پدر رود دیدیم و شاهد روبوسی ایشان بودم،چقد اصغر آقا پیر شده!!!اونا هم کلی ماشالا به نافمون بستن که چقدر بزرگ شدم.جلوی در مسجد عکس کریم آقا رو دیدم دلم گرفت!چقد حیف شد واقعأ!!!

رفتیم تو،داماد خان و پدرشم بودن و داییم،چقدر آدم اومده بود،واقعأ ازدحام بود!!میگن یکی از نشانه های آدم خوب همین شلوغ بودن مجلس ختمشه،خدا بیامرزدش!

چون جا نبود فاتحه ای خوندیم و پا شدیم.پدر زنگ زد به مادر و اومد و برگشتیم منزل.

تا رسیدیم بازی فینال جام جهانی شروع شد،نیمه اول بد نبود اما نیمه دوم چنگی به دل نزد و بازی با نتیجه صفر صفر کشید به وقت اضافه و آخرای هاف تایم دوم آلمان یه گل زد و قهرمان شد و چهره مسی برای ابد تو ذهنم حک شد!!!

امروز برای پنجشنبه دعوت شدیم به افطاری خانه پدر شوهر خواهرک که احتمالأ نرم.مهمانی ما هم سه شنبه هست.

این ویدوز 8 واقعأ مزخرفه!معلوم نیست چرا با مودم کانکت نمیشه!انقدر هم انگولک کردم تنظیماتشو که فکر نکنم بدون تجدید ویندوز کسی بتونه درستش کنه!

پ.ن:چقدر امروز گرم بود هوا!!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۳ ، ۰۵:۵۲
nimar fi

صبح اول وقت باز صدای میکسر ها و عمله ها شروع شد!خدا خیرشون بده حداقل تا ظهر تموم کردن.

کریم آقا صبح دفن شد،دلم میخواست برم اما دیدم تحملشو ندارم!اونی هم که زده بهش آشناست متاصفانه!!

پدر و مادر رفتن دیدار والدینشون،مادر بزرگ به ازاء هر نفر 50تومن داده بابت اینکه افطاری نتونسته بده!!!همه چی شده پول!!!اینطور که میگذره در آینده ای نچندان دور بچه ها هم بجای دیدار از والدین پولشو حواله میکنن به حسابشون!!!

بعد رفتن دیدار پدر بزرگ،مادر پیاده شده و رفته اما پدر دیر کرده،جریان از این قرار بوده پدر داشته ماشین رو پارک میکرده که زنه صاحب خونه میاد میگه نکن،پدر هم میگه برای چی و لفظأ درگیر میشن و دختر عقب مونده زنه میاد مشت میکوبه به ماشین و دیگه مردم جمع میشن و نهایتأ آشنا ها پدر رو از شکایت به پلیس منصرف میشه!

برای افطار هم کله پاچه گرفته بود پدر با سنگک تازه به حساب مادربزرگ که البته سهم من نقدأ هم واصل شد و چقدر امروز سخت گذشته بود بهش از گرما!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۳ ، ۰۲:۵۵
nimar fi

صبح سحری رو خوردم و اومدم پایین،بعد از ظهر مادر اومد پیشم و معلوم بود خبریه،تا نشست گفت دوست پدرت کریم آقا تصادف کرده!تا اینو گفت و ساکت شد پرسیدم خب؟جواب نداد گفتم مرد؟گفت آره!انگار قالب تهی کردم،ته دلم خالی شد یهو!!مادر هم ناراحت شد!!

کریم آقا دوست پدر بود و از چند جهت آشنامون،این اواخر هم برادر زنش با دختر دایی من ازدواج کرد.بسیار اکتیو و سرزنده و دوست داشتنی!چند سال پیش سر جریانی از پدر دلخور بودم و اتفاقی ایشونم همراه پدر بود و میخواست اوضاع رو آروم کنه اما من اونم قاطی پدر گرفتم زیر داد و فریاد!و هیچ کدوم چیزی نگفتن!!

با اینکه بخاطر کارم رفتم سراغش و ازش معذرت خواستم اما همیشه به محض دیدنش یاد اون روز می افتادم!!!

  • ۹۵/۰۴/۰۷
  • ZAHARA زمانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی